1.تکنولوژی مضخرف است.
مخصوصا وقت هایی مثل تعطیلات!مثل الان که نشسته ام پای این کامپیوتر و می بینم نوتیفیک می آید که فلانی لایکز فلان،و فلانی کامنتد آن بیسار،که فکر می کنم دقیقا در همین لحظه دست های طرف روی کیبورد راه رفته و بعد اینتر را زده و بعد شده این کامنت و فکر می کنم که چه قدر ترجیح می دادم دست هایش به جای کیبورد روی یک کاغذ کشیده می شد و به جای کامنت کاش کارت پستالی می نوشت که من وقتی می گرفتمش فکر می کردم دست هایش کشیده شده روی این کاغذی که الان در دست های من است.که فکر می کنم قدیم ترها که این تکنولوژی نبود چه قدر رابطه ها بهتر بود و چه قدر دوست ها دوست تر بودند.
و با همه ی این ها نمی گویم دوست های من دوست نیستند که دوست ترین هم هستند،و نمی گویم که از گرفتن میل و کامنت و حتی لایک خوشحال نمی شوم که می شوم.فقط می گویم تکنولوژی خر است،گاو است،مضخرف است.
2.آن که حرف می زند از خودخواهی اش است.
آن که حرف نمی زند از خودخواهی اش است.
آن که حرف می زند از بی تفاوتی اش است.
آن که حرف نمی زند از بی تفاوتی اش است.
آن که می نویسد از حماقتش است.
آن که نمی نویسد از حماقتش است.
آن که عکس می گیرد از هنرش است.
آن که عکس نمی گیرد از هنرش است.
آن که این می کند از آن است.
آن که این نمی کند از آن است.
و همینطور بنشینید از این جمله ها سر هم کنید و بروید تا هرجایی که دلتان می خواهد.و همه ی این ها می شود از حرف هایی که هیچ ارزش معنایی ندارند برای من،مگر در یک حالت که نویسنده و مخاطبش خود و فقط خودم باشم.پس اگر خواستید از این حرف ها به من بزنید،نزنید مگر اینکه من باشید که نیستید!
3.پست آخر بلاگ عارفه را که خواندم فکر کردم در همان لحظه کامنت می گذارم،خواستم هم بگذارم،نشد،باز گرفتار همان موضوع پست قبلی شدم و گفتم بگذارم برای وقتی که دوباره فکر کنم و حرف خوبی بزنم،از آن روز چند بار باز کرده ام و پست را خوانده ام و کامنت نگذاشته ام،الان هم که اینجا می نویسم برای تنبیه خودم است که یاد بگیرم همان موقعی که می خواهم بگویم،بگویم!
کامنت من این بود:
"خیلی خوبه که حوصله ی توضیح این چیزها رو داری
یعنی من خودم هیچ وقت نمی تونم انقدر خودمو توضیح بدم
اینکه می تونی توضیح بدی یعنی هم می شناسی خودت رو و هم حوصلشو داری که به بقیه بشناسونی که به نظرم خیلی با ارزشه،هرچند من هیچ وقت نتوستم اینطوری باشم!
اینکه از ناراحتی بنویسی یا شادی،آدم افسرده ای باشی یا شاد یا پست هات رو بخونن یا نخونن هم یک جورهایی می ره تو طبقه ی اون جمله های 2 ای که گفتم،یعنی به نظرم وقتی خودت در مورد خودت می گی درسته و هرکس دیگه ای بخواد در موردت بگه کوچک ترین ارزش معنایی ای نداره"
4.دیشب یادداشت ها را می خواندم که یک قسمتیش بدجور رفت در مخم و همش پس زمینه ی فکری ام است.جمله ها را یادم نیست،نقل به مضمون می کنم،گفته بود که وقتی آدم ها مجبورند بروند سرکار که نان درآورند که از گرسنگی نمیرند،هیچ برتری یا فضیلتی نیست و هیچ جوری نمی شود تشخیص داد چه تفاوتی دارند،ولی وقتی بیکارند،می شود فرقشان را تشخیص داد،اینکه من وقتی بیکارم چه کار می کنم و دیگری وقتی بیکار است چه کار می کند می شود تفاوت ما،خلاصه که حواستان باشد وقتی بیکارید چه کار می کنید که فضیلت شما دقیقا در همین جاست!
5.سال نو شده است.اتاق من تمیز شده است.دوستی هایم با تقریب خوبی گردگیری شده اند.من راضی ام.شاید خیلی نشانه ی بدی باشد که در این وضعیت اقتصادی و مملکتی و .. کسی راضی باشد،ولی خب،من راضی ام.
مخصوصا وقت هایی مثل تعطیلات!مثل الان که نشسته ام پای این کامپیوتر و می بینم نوتیفیک می آید که فلانی لایکز فلان،و فلانی کامنتد آن بیسار،که فکر می کنم دقیقا در همین لحظه دست های طرف روی کیبورد راه رفته و بعد اینتر را زده و بعد شده این کامنت و فکر می کنم که چه قدر ترجیح می دادم دست هایش به جای کیبورد روی یک کاغذ کشیده می شد و به جای کامنت کاش کارت پستالی می نوشت که من وقتی می گرفتمش فکر می کردم دست هایش کشیده شده روی این کاغذی که الان در دست های من است.که فکر می کنم قدیم ترها که این تکنولوژی نبود چه قدر رابطه ها بهتر بود و چه قدر دوست ها دوست تر بودند.
و با همه ی این ها نمی گویم دوست های من دوست نیستند که دوست ترین هم هستند،و نمی گویم که از گرفتن میل و کامنت و حتی لایک خوشحال نمی شوم که می شوم.فقط می گویم تکنولوژی خر است،گاو است،مضخرف است.
2.آن که حرف می زند از خودخواهی اش است.
آن که حرف نمی زند از خودخواهی اش است.
آن که حرف می زند از بی تفاوتی اش است.
آن که حرف نمی زند از بی تفاوتی اش است.
آن که می نویسد از حماقتش است.
آن که نمی نویسد از حماقتش است.
آن که عکس می گیرد از هنرش است.
آن که عکس نمی گیرد از هنرش است.
آن که این می کند از آن است.
آن که این نمی کند از آن است.
و همینطور بنشینید از این جمله ها سر هم کنید و بروید تا هرجایی که دلتان می خواهد.و همه ی این ها می شود از حرف هایی که هیچ ارزش معنایی ندارند برای من،مگر در یک حالت که نویسنده و مخاطبش خود و فقط خودم باشم.پس اگر خواستید از این حرف ها به من بزنید،نزنید مگر اینکه من باشید که نیستید!
3.پست آخر بلاگ عارفه را که خواندم فکر کردم در همان لحظه کامنت می گذارم،خواستم هم بگذارم،نشد،باز گرفتار همان موضوع پست قبلی شدم و گفتم بگذارم برای وقتی که دوباره فکر کنم و حرف خوبی بزنم،از آن روز چند بار باز کرده ام و پست را خوانده ام و کامنت نگذاشته ام،الان هم که اینجا می نویسم برای تنبیه خودم است که یاد بگیرم همان موقعی که می خواهم بگویم،بگویم!
کامنت من این بود:
"خیلی خوبه که حوصله ی توضیح این چیزها رو داری
یعنی من خودم هیچ وقت نمی تونم انقدر خودمو توضیح بدم
اینکه می تونی توضیح بدی یعنی هم می شناسی خودت رو و هم حوصلشو داری که به بقیه بشناسونی که به نظرم خیلی با ارزشه،هرچند من هیچ وقت نتوستم اینطوری باشم!
اینکه از ناراحتی بنویسی یا شادی،آدم افسرده ای باشی یا شاد یا پست هات رو بخونن یا نخونن هم یک جورهایی می ره تو طبقه ی اون جمله های 2 ای که گفتم،یعنی به نظرم وقتی خودت در مورد خودت می گی درسته و هرکس دیگه ای بخواد در موردت بگه کوچک ترین ارزش معنایی ای نداره"
4.دیشب یادداشت ها را می خواندم که یک قسمتیش بدجور رفت در مخم و همش پس زمینه ی فکری ام است.جمله ها را یادم نیست،نقل به مضمون می کنم،گفته بود که وقتی آدم ها مجبورند بروند سرکار که نان درآورند که از گرسنگی نمیرند،هیچ برتری یا فضیلتی نیست و هیچ جوری نمی شود تشخیص داد چه تفاوتی دارند،ولی وقتی بیکارند،می شود فرقشان را تشخیص داد،اینکه من وقتی بیکارم چه کار می کنم و دیگری وقتی بیکار است چه کار می کند می شود تفاوت ما،خلاصه که حواستان باشد وقتی بیکارید چه کار می کنید که فضیلت شما دقیقا در همین جاست!
5.سال نو شده است.اتاق من تمیز شده است.دوستی هایم با تقریب خوبی گردگیری شده اند.من راضی ام.شاید خیلی نشانه ی بدی باشد که در این وضعیت اقتصادی و مملکتی و .. کسی راضی باشد،ولی خب،من راضی ام.
+ نوشته شده در جمعه دوم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 19:42 توسط مینو
|