تو یه آجری تو جیبِ من
"یه جاهایی دیگه برات قابل تحمل می شه.تبدیل می شه به چیزی که دیگه می تونی یواش یواش از زیرش بیرون بیای.و با خودت بکشیش..مثل یک آجر تو جیبت.که هر از چندگاهی فراموشش می کنی،ولی بعد دوباره به هر دلیلی دستت بهش می خوره و به خودت می گی:"آهان راستی.این."
که البته خیلی سخته.ولی نه همیشه.بعضی وقت ها مثل... نه اینکه واقعاً دوستش داری،ولی چیزیه که به جای اون داریش، و نمی خوای هم از دستش بدی.پس همیشه با خودت داریش،هیچ وقت از بین نمی ره... "
_لانه خرگوش،دیوید لیندزی ابر
که البته خیلی سخته.ولی نه همیشه.بعضی وقت ها مثل... نه اینکه واقعاً دوستش داری،ولی چیزیه که به جای اون داریش، و نمی خوای هم از دستش بدی.پس همیشه با خودت داریش،هیچ وقت از بین نمی ره... "
_لانه خرگوش،دیوید لیندزی ابر
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:23 توسط مینو
|